سلام به شما.

متاسفانه و برای چندمین مرتبه متوالی یک حادثه دلخراش و به تمام معنا تراژدیک رخ داد و این بار سه تن از بهترین و آینده دار ترین جوانان این مرز و بوم از بین ما رفتند. این حادثه به واسطه جوان بودن اعضای تیم و بیم و امیدی که تا چند روز ادامه داشت، شاید خاص ترین حادثه هیمالیا نوردی در چندسال اخیر بود.

از آنجایی که ما ایرانی ها حافظه بلند مدت خیلی ضعیفی داریم و بر خلاف اعتقاد بعضی ها که ایرانی ها را غیر قابل پیش بینی می دانند، اتفاقا الگوی ثابتی در تمام رفتارها و حوادث زندگی مان موج می زند، متاسفانه چه قبل از بروز حادثه، چه در کوران برنامه و چه اکنون که جامعه بروز خبر تلخ را پذیرفته، مسائل تکراری و اتفاقات مشابه قبل در حال وقوع است. اتفاقاتی که همه ما کمابیش با آن آشنا هستیم و شاید خود من بارها در این وبلاگ به آن اشاره کرده باشم.

عده ای در شوک حادثه و در جو احساسی موجود به دنبال مقصر آن هم مقصر واحد می گردند. سیل تهمت و فحاشی و محاکمه متهم قبل از شنیدن ادله به راه می افتد. عده ای دیگر باز هم در همان جو احساسی و البته به شکل کمی متفاوت در پی مرثیه سرایی و قهرمان سازی کاذب از موضوع هستند، طوری که اصل ماجرا و آنچه که باید از آن درس گرفت به حاشیه می رود. و البته معدود افرادی هم هستند که کاملا آگاهانه و البته فرصت طلبانه، از این آب گل آلود برای تسویه حسابهای شخصی و هدایت سیل احساسات در جهت منافع گروهی و شخصی، نهایت استفاده را می برند!

قبلا و در حوادث مشابه بارها شاهد تکرار این روال ناسالم و دور باطل بوده ایم. مدتی کشاکش و تسویه حسابها و قیل و قال ها ادامه می یابد و البته طبیعت انسان که همانا فراموشی است، سبب می شود که به مرور جو احساسی فروکش کند و اتفاقات فراموش شود و البته آنچه همیشه در این میان غایب است اندکی انصاف و وجدان و البته درس گرفتن از اشتباهات و پذیرش آنهاست.

من معتقدم هر حادثه ای از جمله تراژدی تکراری تلفات ما در هیمالیا زمینه و ریشه هایی مشخص دارد که اگر کمی ژرف و بدون حب و بغض و به دور از احساسات زودگذر به آنها توجه کنیم، شاید پیش بینی وقوع بحران چندان هم دشوار نباشد. مطمئنا همه افراد تاثیر گذار و دخیل در عرصه کوهنوردی به سهم خود در بروز این اتفاقات دخیل هستند.

چه فدراسیون کوهنوردی که با مدیریت فاجعه بار خود فضا را بر رشد و رقابت سالم در این رشته می بندد و فعالیت افراد غیر وابسته به خود را با تنگناهای بی شمار مواجه می کند!

چه باشگاهها و افراد صاحب نام و قدیمی این رشته که گاهی اوقات رقابت ناسالم با متولی حاکم سبب بروز اشتباهات و خطاهای جبران ناپذیر از جانب آنها می شود و افرادی را خواسته یا ناخواسته به مسلخ این رقابت می برند!

چه مربیان و موسسات آموزشی که هنوز در خم اول کوچه آگاهی از مبانی و الفبای کوهنوردی مانده اند و کوهنوردی را در آموزش چند تکنیک و به کارگیری چند نوع ابزار خلاصه می دانند!

چه حتی خود کوهنوردان و افراد شرکت کننده در برنامه های اینچنینی که در جو موجود خودشان به حال خود رحم نکرده و بدون تمهیدات لازم و با اتکا بر افکار بلند پروازانه خود را در معرض خطر و ریسک بالا قرار می دهند!

و یا حتی دیگرانی چون ما که با مشاهده تفکر و ایده های بعضا اشتباه، زحمت و یا جسارت تذکر دادن را به خود نمی دهند و یا برعکس با نقد غیرکارشناسی و انتقاد افراطی به نوع دیگری زمینه را بر حاکم شدن منطق می بندند!!

به نظرم تمامی عوامل بالا با سهم نابرابر زمینه ساز بروز یک تراژدی هستند. البته چون هیچ کس نمی تواند یا نمی خواهد سهم خود را در حادثه بپذیرد و معمولا افراد به دنبال صد در صد مقصر جلوه دادن یک جبهه و مبرا کردن محض دیگران هستند، ما هیچگاه نخواهیم توانست تحلیل درستی از یک حادثه داشته باشیم و چون هرکسی خودش را منزه از اشتباه فرض می کند در حوادث آینده همان روش غلط قبلی را ادامه می دهد و حادثه پشت حادثه تکرار می شود و ...

اما انتخاب این تیتر یک علت فرعی نیز داشت! با آیدین بزرگی سال گذشته و از طریق وبلاگ "داستان کوه" آشنا شدم. از صعود رویایی او به صورت انفرادی به دیواره علم کوه و یا آن صعود حماسی و گزارش خواندنی آن در کنار پویا کیوان به خط الراس پسندکوه-خرسان. نوشته های آیدین، قلم شیوای او و افکار بزرگش در کنار توان بالا و مثال زدنی در کوهنوردی تحسین هر کسی را که اندک اطلاعی از کوهنوردی داشت بر می انگیخت. البته آیدین هم مثل هر انسانی ممکن بود اشتباهات و نقاط ضعفی در نگرش و رفتارش داشته باشد. راستش و  به خصوص در مورد برنامه خط الراس پسندکوه به خرسان انتقاداتی به برنامه انجام شده داشتم و در مواردی برنامه ریزی را دارای ضعف و ریسک های بالا به دلیل نوع نگرش آیدین به برنامه می دیدم که به دلایلی از بازگو کردنشان صرف نظر کردم. عدم اعتقاد به بارگذاری، صعود سبکبار که متناسب با برنامه زمستانه در منطقه ای مثل علم کوه نبود و عدم آشنایی و کسب اطلاعات از بخش های مهمی از مسیر از جمله مسیر گردنه تا قله سیاه سنگها و ...

راستش الان و بعد از بروز این واقعه تلخ فکر می کنم اگر من کم اهمیت و ناتوان و بی سواد در کوهنوردی، نظراتم را با آیدین در میان می گذاشتم شاید و فقط شاید می توانست روی نگرش او اثرگذار باشد و اندکی از احتمال وقوع این حادثه کم کند!

اگرچه که احتمالا افراد زیادی این دعوتم را جدی نگیرند، بیایید یکبار هم که شده هر کداممان در خلوت خود کلاه خود را قاضی کنیم و ببینیم برای این رشته چه کرده ایم و افکار و گفتار و رفتارمان چه اثر مثبت یا منفی در زمینه کاهش و جلوگیری از وقوع حوادث تلخ داشته. بیایید هر کدام به سهم خود کوتاهی و اشتباه خود را بپذیریم و جوابی قابل قبول برای وجدان خود و فردای قیامت اگر به آن عقیده داریم، پیدا کنیم!

نقل از :   وبلاگ قله های مه گرفته