سالی دیگر آغاز شد . 

این رسم همیشه تکراریست  
آمدن و رفتنها نیز تکراریست اما تنها گل بودن در میان آن تکرار نیست 
خیلی ها به این دنیا سفر کرده اند  و خیلیها هم از این دنیا بار سفر بربسته اند آنها که می آیند بی شک از دنیای کوچکتری عزم سفر بزرگی داشته اند واینک اینجا ایستاده اند وروزی نیز مانند امیر طالبی گل اراده ادامه سفر خواهند داشت . چرا که دیگر این دنیا برایشان کوچیک شده و دنیای بزرگتری را طلب دارند . 
دنیایی در شان روح بزرگش 
واما اینک در سال جدید رفتن گلی را باور داریم وشاهد دستانی نیز بودیم که گل را پر پر میکردند ...
برای آن گل سفری خوش و راحت و برای آن دستان ... 
میگویند در تحول ایام باید کینه را از دل زدود . 
اما آیا چگونه میتوان از دستانی که اینگونه گلی را پر پر میکنند کینه به دل نداشت
وباز چگونه از دوستانی که این دستان را حمایت میکنند کینه به دل نداشت !!! 
بارخدایا ... 
از تو میخواهم مرا همچون گذشته یاریم کنی تا کینه ای در دل نپرورانم 

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد،

برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت
 روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد